واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
فضل |
بخشش |
شمار کردن |
شمردن، حساب کردن |
بحر |
دریا |
برّ |
نیکی |
اَنجم |
جمع نجم، ستاره ها |
لیل |
شب |
نهار |
روز |
اجزا |
جمع جزء، بخش ها |
خاک مُرده |
خاک بی حاصل |
تأثير |
اثر کردن |
بیخ |
بُن، اصل، اساس |
توحید گوی |
ستایشگر |
و بس |
تنها، فقط |
حسرت می خوردند |
افسوس می خوردند |
غرور |
سربلندی |
خودبینی |
غرور، تکبر |
برکه |
آبگیر، تالاب |
نسیم ملایمی |
باد آرامی |
مغرور |
متکبّر، خودخواه |
گلبرگ |
برگ گل |
به شگفت آمد |
تعجّب کرد |
تشکّر کن |
سپاسگزاری کن |
لازم نیست |
نیازی نیست |
مشخّص |
معلوم، معین |
گِردکان |
درخت گردو، گردو |
شکرت |
شکر تو را |
بلای وحشتناکی |
گرفتاری سختی |
||
که |
چه کسی (که تواند شمار کرد؟) |
||
شاخ برهنه |
شاخه ی بدون برگ و میوه |
||
بنی آدم |
فرزندان آدم (ع)، انسان ها |
||
زمزمه |
نغمه، سرود، زیر لب سخن گفتن، آواز خواندن |
||
شاخسار |
جای پر شاخ و برگ درخت، شاخه های درختان |
||
سراغ |
در جستجوی چیزی رفتن |
||
تحسین می کرد |
ستایش می کرد، آفرین می گفت |
||
تحسین |
آفرین گفتن، تشویق کردن |
||
جذب |
چیزی را به سوی خود کشیدن، کشش، ربایش |
||
لب به سخن باز کرد |
کنایه از شروع به حرف زدن کرد |
||
خالق |
آفریننده، به وجود آورنده |
||
ناگهان |
غیر منتظره، پیش بینی نشده |
||
جالیز |
کشتزار خربزه، هندوانه ، خیار و مانند آن |
||
الله اکبر |
خدا بزرگتر است (در این درس برای تعجّب و شگفتی آمده است.) |
||
به به! |
برای نشان دادن رضایت از امری به کار می رود و یک جمله به حساب می آید. |
||
بلای وحشتناکی به سرم می آمد |
به گرفتاری سختی دچار شدم |
||
از پشت کوه بیرون می آمد |
[خورشید] طلوع می کرد. |
||
خورشید، نورش را پشت کوه ها پنهان می کرد |
خورشید، غروب می کرد و شب، فرا می رسید |
||
از کار خدا هیچ سر در نمی آورم |
من متوجه راز های خداوند نمی شوم. |